نیشم را بستم وگفتم: هیچ چیز مهندس
· پس حتما چشمهای من مشكل پیدا كرده . و نوك بینی اش را خاراند
· اگر باور می كنین میگم . دلم نمیخواد سوء تفاهم بشه
· باور میكنم
· به فكر اجاره خونه م بودم
· خب، دراینصورت كه باید گریه می كردین
· حق با شماست . ولی پایین آمدن از این پله های زیبا و براق غرور خاصی به آدم می ده. بعد یاد شغلم و بدبختی هام افتادم . یه تو سری بخودم زدم و خندیدم
خنده اش گرفت ، ولی سعی میكرد نخندد. دستش را جلوی دهانش گرفت و چند سرفه مصلحتی كرد وگفت: بفرمایین بنشینین
· ممنونم داره شب میشه رفع زحمت میكنم .
· به این زودی خانم؟
· خیلی وقته اینجام . راستی تا چه ساعتی در روز باید اینجا باشم
· شبانه روز
· شبانه روز؟
· بچه تو خونه دارین یا همسرتون بی غذا می مونه ؟
برای اینكه حالش را بگیرم گفتم: همسرم بی غذا می مونه
با تعجب نگاهش را به من دوخت وگفت: مگه شما ازدواج كردین؟
سكوت كردم و فقط نگاهش كردم
· چرا جواب نمی دین؟ بفرمایین بنشینین. و نشستم
· دلیل خاصی نداره
· خب؟پس؟
· به گفته شما در هر صورت باید ازدواج كرده باشم دیگه
· من شوخی كردم
· در عوض من هم سكوت كردم
زبانش را در دهان چرخاند وگفت: واقعا ازدواج كردین ؟
· نخیر، خوشبختانه
· از مردها بدتون میاد؟
· اتفاقا همیشه دوست داشتم مرد بودم
· جدا!؟
· بله
· ولی من از زنها خوشم نمیاد.زنها فقط دو قدم جلوترشون رو می بینن. مدام میخوان به همه فخرفروشی كنن.البته ببخشین رك صحبت میكنم .
· خواهش میكنم، خب هركس نظری داره .من احتیاجی ندارم به اینكه مردی ازم خوشش بیاد یا نیاد و به همین علت هم ناراحت نمی شم
لحظه ای نگاهم كرد و گفت: آدم جالبی هستین با اینكه دوروبرم دخترهای زیادی هستن، ولی تا حالا به دختری مثل شما برنخوردم
· خب بالاخره پرستار استخدام كردن باعث شده كه با آدمهای مختلفی آشنا بشین اگه اجازه بفرمایین مرخص می شم
· پس ناراحت شدین؟
· نخیر، ابدا ، اتفاقا از كسانی كه حرف دلشون رو واضح و مودبانه بیان می كنن خوشم میاد .اینطوری آدم می فهمه طرف مقابلش كیه و چه شخصیتی داره. آدم خیالش راحته كه با یه نفر در اتباطه نه دو نفر بعضی ها دورو هستن
· من جزو كدوم دسته ام؟
· معلوم یه نفر هستین. دل و زبونتون یكیه و این بهترین چیزه.
نگاه تحسین آمیزی به من كرد و گفت: پس قرار شد شبانه روز اینجا باشین مادر گاهی شبها هم نیاز به پرستار داره
· خیلی می بخشین حاضر نیستین شما گاهی پرستار ایشون رو بكنین ؟ می دونین مادرتون چه شبهایی از شما پرستاری كردن؟
سرش را پایین انداخت و سینه ای صاف كرد انگار حرفی برای گفتن نداشت
· من شبها نمی تونم بمونم . دوازده شب هم باشه بخونه بر میگردم .خواهرم تنهاست تازه به تهران اومدیم و اضطرابهای یه تازه وارد رو داریم دلم راضی نمیشه تنها یادگار خونواده م رو تنها بذارم ، معذرت میخوام
· حتی اگه كارتون رو از دست بدین؟
· من به میل خودم اینجا نیومدم زیاد برام مهم نیست در ضمن پرستاری طالب زیاد داره اینجا نه ، جای دیگه . من به قسمت معتقدم
· به میل كی اومدین؟
· دوستان، اطرافیان ، می گفتن فعلا تا كار دائمی و مناسب پیدا كنم ، این هم كار خوبیه . وقتی دیدم خواهرم میخواد بیاد تو رودربایستی موندم و اومدم
معلوم بود از صداقتم لذت میبرد كه آنطور نگاهم میكرد، ولی گفت: پس باید بگم من پرستار تمام وقت میخوام . چون حوصله ندارم صبح دیر برسین یعنی اصلا از آدم بی نظم و انضباط بیزارم . من تا مادر رو به شما تحویل ندم آروم نمیگیرم . دوست ندارم وقتی میام اون بگه تقصیر من نبود، این بگه من حواسم نبود .اون بگه وظیفه من نبود تا كار رو هم بخودم تحویل ندین حق ترك خونه رو ندارین برای همین می گم شبانه روز
· فرمایش شما كاملا درسته، شما مختارین . امیدوارم برای مادر یه پرستار خوب پیدا كنین .با اجازه تون
· به این زودی جا زدین؟
· جا نزدم من كار تمام وقت قبول نمی كنم . چون مشكل دارم وگرنه كی حوصله داره آخر شب بره صبح زود بیاد اونم اینهمه راه
· بشینین خانم ، می گم راننده شما رو برسونه
باز نشستم عجب آدم بد پیله و سمجی بود .
· اگر خواهرتون رو استخدام كنم تا ساعت دو كه شركتند بعدش هم تا بیان منزل و ناهاری میل كنند و استراحتی كنن، شب شده تا شامی بخورن و بخوابن ، صبح شده دیگه نگرانی نداره
· فعلا كه استخدام نشدن در ضمن مشكل من تنهایی شب ایشونه نه حوصله سر رفتن ایشون
· شنیده بودم دخترهای شیراز دخترهای نترس و با شهامتی هستن
· گیسو ترسو نیست من خودم رو مسئول می دونم
متین سیگاری روی لبش گذاشت و فندك رو روشن كرد و با كنایه پرسید: اجازه دارم بكشم؟
· خواهش میكنم اولا اینجا طبقه اول عمارته دوما من هنوز خودم رو پرستار خانم نمی دونم
· شما كه با خواهرتون هم سنید، چرا احساس مسئولیت می كنین؟
· مطمئنم اینطور فكر نمی كنین، كه من و گیسو دوتایی همزمان به دنیا اومدیم می دونین كه غیرممكنه
لبخندی روی لبانش نشست كه باعث خنده من شد
· شما چند دقیقه زودتر به دنیا اومدین؟
· ده دقیقه
· این ده دقیقه مسئولیت به این برزگی رو بر دوش شما گذاشته؟
· شاید یه علتش اینه كه پدر و مادرم منو عاقلتر و مدیرتر می دونستن خودش هم همین نظر رو دارع
· میتونم بپرسم شغل پدرتون چی بوده؟
· ایشون مغازه عتیقه فروشی دارن
· دارن؟ مگه ایشون فوت نكردن؟
هول شدم ولی سریع جواب دادم : پدر فوت كردن مغازه كه از بین نرفته هنوز هست
نگاهی با تعجب به من انداخت و دود سیگارش را بیرون داد و گفت: یه مغازه عتیقه فروشی دارین، اونوقت اومدین پرستاری ؟
كفرم را بالاآورده بود عجب آدم پرچونه ای! به او چه ربطی داشت؟
· خب اجاره مغازه رو برای كار دیگه ای مصرف می كنیم ، در ضمن، مگه پرستاری چه اشكالی داره؟
· پرستاری اشكال نداره ، ولی بیخود كار كشیدن از خود اشكال داره
· اجازه مرخصی می فرمایین ؟ هوا تاریك شده
· با سوالاتم خسته تون كردم؟ می بخشین
· نخیر
· به من حق بدین وقتی تازه واردی رو به خونه م راه می دم باید كسب اطلاع كنم
· البته
· بالاخره نگفتین چه می كنین میایین یا نه؟
· شبانه روز نخیر، متاسفم روزش هم بستگی به نظر شما داره
· خب من دوست دارم شما رو استخدام كنم چون احساس كردم مادر شما رو پسندیدن
· شما لطف دارین ولی شرایط منو هم در نظر بگیرین
· خب باشه فعلا تا خواهرتون رو استخدام نكردیم و جا نیفتادین می تونین شبها به منزلتون برین، ولی بعد می شه شبانه روز
· اگه استخدام نكردین چی؟ شاید به دلتون نشینه
· اگه به شما رفته باشه، نگرانی شما بی مورده و زیر چشمی نگاهی به من انداخت
پس چشمت منو گرفته و به دلت نشسته ام؟ یه دماری از روزگارت در بیارم كه حظ كنی!
· قبوله خانم؟
· قبوله، شاید من لیاقت نشون ندادم اونوقت نه ایشون استخدام می شن نه تنها می مونن و نه من نگران
با لبخند گفت : اگه ببینم لیاقت ندارن، بدون رو دربایستی می فرستمشون خونه پیش شما. پس زودتر ایشون رو بیارین ببینم لازم نیست تا امتحان شما ایشون بیكار بمونه
سكوت كردم
· به چی فكر می كنین؟
· هیچی
· حتما پیش خودتون می گفتین عجب آدم رك و بی ملاحظه ای هستم، ولی جنگ اول به از صلح آخر
باز سكوت كردم
· در مورد حقوقتون چیزی نمی پرسین؟ همه پرستارها اول از حقوقشون سوال میكردن
· اولا كه از دیگران شنیدم شما حقوق خوبی می دین، دوما اگه ببینم حقوقتون راضی ام نمیكنه ، منم به اندازه پولی كه می گیرم زحمت می كشم كم لطفی شما راه دوری نمی ره
ابرویی بالا انداخت و مطمئن بودم پیش خودش می گوید: عجب بلاییه این دیگه به زلزله گفته نیا كه من هستم
· حقوقتون ماهی............
· راضی ام خیلی عالیه ولی می دونین كه محبت رو با ریال و تومان نمشیه سنجید
باز نگاه تحسین آمیز
· شما كه گفتین به اندازه حقوقتون زحمت می كشین
· به اندازه پولی كه می گیرم زحمت می كشم ولی محبتم رو كه دریغ نمی كنم نگفتم به اندازه پولی كه می گیرم محبت می كنم
خاكستر سیگارش ریخت.آنرا از روی شلوارش پاك كرد بیچاره آنقدر محو شیرین زبانی و حاضر جوابی من شده بود كه حواسش به خاكستر سیگارش نبود
· یكی از مضرات سیگار همینه مهندس متین
خنده قشنگی تحویلم داد وگفت: شاید خواستیم از شما كمك بگیریم كه ما رو هم ترك بدین
· اگه من اراده تون باشم حتما موفق خواهم شد ولی این محاله همیشه به پدرم می گفتم سیگار كشیدن ، رنج و درد كشیدن در آینده ‌س . بشما هم می گم مهندس فكر سلامتی تون باشین حیفه این سیما و اندام كه در بستر بیماری بیفته هر موقع عصبانی شدین ورزش كنین پیاده روی مطمئنم مفیدتره
همانطور كه انگشتش را زیر گونه اش گذاشته بود و آرنجش را روی دسته مبل، نگاهی به من كرد كه از خجالت داغ شدم نفهمیدم چه معنی داشت ، ستایش، تحسین ،عشق ، نفرت،ندمت از استخدام من؟نفهمیدم
· با اجازه مهندس متین ، می بخشید پر حرفی كردم
· اختیار دارین خانم، از هم صحبتی با شما لذت بردم شام در خدمتتون باشیم!
· متشكرم ، هم سلولیم تنهاست منتظره
صدای خنده اش بلند شد. پس صبح منتظرتونم راس ساعت هشت شب ها هم بعد از اینكه مادر خوابیدن می گم راننده شما رو ببره
با نگرانی پرسیدم . خدای ناكرده مادرتون كه بیخوابی ندارن مهندس؟
صدای خنده اش فضا را پر كرد وای كه چقدر قشنگ می خندید خودم هم خنده ام گرفت گفت: نه نگذان نباشین مادر بخاطر خوردن داروها ساعت ده به خواب می ره
· از دیدارتون خوشحال شدم . خدانگهدار
· بسلامت خانم رادمنش ثریا!
· بله آقا
· شال و بارونی خانم رو بدین
· بله چشم
· ممنونم
· به مرتضی بگو خانم رو تا منزلشون برسونه
· بله چشم
خدانگهدار دیگری گفتم و از ساختمان خارج شدم ثریا پرسید:آقا چطور بود گیتی خانم؟
· در برخورد اول غیر قابل تحمل، رك،بدون ملاحظه و بی محبت، ولی مطمئنم چنین آدمی نیست
ثریا لبخندی زد وگفت: برام جالب بود كه آقا دلش نمی خواست شما برین . دلش میخواست بیشتر بمونین با پرستارهای قبلی انقدر خشك و جدی برخورد میكرد كه بیچاره ها رنگ و روشون رو می باختن حالا بسلامتی استخدام شدین ؟
· بله
· شبانه روز؟
· نخیر
· چطور ممكنه ؟ آقا نمی پذیره
· ولی من قانعشون كردم
· معلومه به دل آقا نشستین بهتون تبریك می گم البته اگه به دلی ایشون نمی نشستین جای تعجب داشت
· این نظر لطف شماست
وقتی بمنزل ثریا رسیدیم زری ومرتضی را صدا زد خواهر و برادر از سوییت بیرون آمدند و بعد از كمی صحبت، از ثریا خانم خداحافظی كردم . به من سفارش كرد كه صبح سر ساعت آنجا باشم و آقا را عصبانی نكنم با ماشین سفید زیبایی راهی منزل شدیم .

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: رمان ایرانی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395برچسب:, | 7:51 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود